از روز اول محرم توفیق شده که مشهد باشیم... بعدا ان شاالله درمورد حال و هوای محرمی حرم شاید بنویسم اما الان اومدم که بگم توی حرم خیلی ها از کنار آدم رد میشن که یک آن چهره شون شبیه یکی از آشناهای آدمه ولی یه ذره دقت میکنی میبینی نه اون نیست... به خواهرم میگم شاید اونایی که اینجوری جلوی چشم آدم میان دلشون توی حرمه ...
امروز که نشسته بودم روی فرشهای صحن آزادی، روبروی ایوان طلا و به پرواز کبوترها نگاه میکردم از خیلی از دوستان اینجا یاد کردم مخصوصا سه نفر:
جناب ج که اخیرا قرار بود جراحی داشته باشن و هنوز اطلاعی از اوضاع سلامتیشون ندارم
خواهر ِ خانم ک که ایشون هم بیمارن و تحت درمان
خانم پ و دختر کوچولوشون ف که اتفاقا خودشون هم تازگی اومده بودن زیارت