گل لاله ای که از دیروز عصر کنار هفت سین بود ، صبح گذاشتم پشت پنجره ی باز که کمی هوا بخوره ... یک ساعت بعد اتفاقی نگاهم بهش افتاد و دیدم که خودشو جمع کرده و حالت غنچه شده... کلی قربون صدقه اش رفتم و عذرخواهی کردم که سردش شده و از اونجا برش داشتم

خواهرم میگه موجود زنده است دیگه ....

و من به اسم "حی" تو فکر میکنم. به حرف دکتر خ که میگفت من همه موجودات رو جلوه ای از اسم حی خدا می بینم... باید جور دیگری به طبیعت و جهانیان نگاه کنم...باید تو را بیش از پیش در همه جا ببینم