نیم ساعت پیش گوشیم زنگ خورد. نگاه کردم یک شماره ناشناس بود و طبق عادت همیشگی که اصولا حوصله هم صحبتی با ادمهای جدید رو ندارم جواب ندادم. دو بار زنگ زد و بعدش اس ام اس فرستاد که خانم من فلانی ام. از بچه های دوازدهم ریاضی امسال که دو ماه پیش کنکور دادن. پیامشو دیدم بلافاصله باهاش تماس گرفتم. بعد از کلی عذرخواهی گفت که برای فرم گزینش دانشگاهی که انتخاب کردم باید اسم چند نفر معرف رو بنویسم میشه اسم شمارو بنویسم؟ که من هم مشتاقانه قبول کردم . بعدش دوباره با کلی عذرخواهی ادرس رو پرسید و درنهایت براش ارزوی خوشبختی کردم و خداحافظی
+ چقدر حس عجیبیه که سِیر بزرگ شدن بچه هارو میبینی... بازم به پست قبلی فکر میکنم