امروز تولد مامانه و دیشب تولدش رو با تم آبی (رنگ مورد علاقه اش) برگزار کردیم. من و خواهرم تمام تلاشمون رو کردیم که کارها رو خودمون انجام بدیم و مامان که تولدشه مثل همیشه کلی کار نکنه. برای شام تصمیم داشتیم پیتزا درست کنیم که خودمون از پسش بربیایم و کیک هم که طبق معمولِ چند ماه اخیر، برعهده من بود.

صبح که مامان حمام بود، کیک اسفنجی رو خودم تنهایی پختم اما ظرف هایی که کثیف شده بود و آردهایی که ریخته و پاشیده شده بود، مامان اومد شست و جمع کرد.

ظهر بادکنک باد میکردیم ، که وسطش خواهرم گوشیش زنگ خورد و مامان خودش اومد کمک کرد که اون همه بادکنک باد بشه.

بعدازظهر خواستیم بریم میوه بشوریم که دیدیم مامان هندونه رو قاچ کرده و داره توی ظرف میچینه و توت فرنگی ها هم ریخته توی آب و موزها رو اماده کرده و...

گفتیم حالا مقدمات پیتزا رو شروع کنیم که مامان وسایلش رو شسته بود و گذاشته بود رو میز، نشستیم به خُرد کردن قارچ ها و فلفل ها و ... که مامان هم پای گاز واستاد و مواد گوشی رو درست کرد.بعد ذرتها و قارچ ها رو پخت

برای درست کردن خمیر پیتزا هم که مستقیما به خودش متوسل شدیم و خمیر پیتزا هم برامون درست کرد و ما فقط مواد رو رختیم روی خمیر

در همین حین ، ظرفهایی که کثیف میشدن رو میشست و به فکر پذیرایی هم بود

موقع سرو شام و درست کردن چای و .... هم که باز مامان کارهای اصلی رو میکرد و ما در حاشیه همراهی میکردیم

در آخر هم باز شستن ظرفهای مهمونی و بسته بندی کردن خوراکی ها و‌...هم که مامان انجام داد.

 

+ و اینجوریه که میشه فهمید مامانها چقدرر توی خونه و انجام شدن کارها نقش اساسی و مهمی دارن و چه حجم از فشار کاری ای رو تحمل میکنند در سکوت و نادیده گرفته شدن. ما به خیال خودمون میخواستیم خودمون کارهارو انجام بدیم و بذاریم مامان روز تولد خودش حداقل چند ساعتی کار نکنه، اما برای کوچکترین کارها به حضورش و کمکش نیاز بود و اون بدون اینکه حرفی بزنه با لبخند و مهربونی همراهمون بود و تازه مدام تشکر میکرد که داریم زحمت میکشیم!

 

++ کاش بیشتر به مامان ها توجه و فکر کنیم. وقتی از بیرون میایم فکر نکنیم که اونا خونه بودن و استراحت کردن و ما که بیرون بودیم خسته شدیم...مامانها حتی در صورتی که ظاهرا کاری نکنن و روزِ بیکارشون باشه، کلی کار ریز و درشت انجام میدن.

 

+++یکی از کارهایی که روز تولد مامان میکنم اینه که پیام میدم به دایی ها و یاداوری میکنم تولد خواهرشونه. اونا هم که معمولا یادشون نیست، کلی تشکر میکنن و بهش زنگ میزنن...مامان هم خوشحال میشه که اونا یادشون بوده :))