حدود پنج یا شش ماه از خریدش میگذرد...چند هفته ای بخاطر کرونا زدایی به آن دست نزدم و بعد از آن به سراغش رفتم. نمیدانستم چطور کتابی است و به پیشنهاد یکی از مهمانان کتاب باز ، خریدمش. کتاب شامل  ۶ داستان کوتاه است و عنوان هر داستان، نام یک شهر است:
شیراز
تهران
بندرانزلی
مشهد
اهواز
اصفهان
از این عناوین چیزی درمورد محتوای داستانها دستگیرم نشد و شروع کردم به خواندن داستان اول... دو صفحه خواندم و دوستش نداشتم. چند روز بعد باز به سراغش آمدم و چند صفحه ادامه را خواندم ‌و مطمئن شدم دوستش ندارم. در حالی ‌که از خرید کتاب پشیمان بودم ، به خودم دلداری دادم که حداقل قیمت خیلی کمی داشته و فدای سرم!

در مهر ماه ، کتاب روی ماه خداوند را ببوس از آقای مستور را خواندم و بنظرم فوق العاده آمد. پس از آن فکر کردم که چطور ممکن است این آقای مستور با این توانایی کتاب مسخره ای مانند بهترین شکل ممکن را نوشته باشد! و خواستم که فرصت سه باره ای به این کتاب بدهم... این بار داستان اول را ادامه ندادم و داستان دوم را آغاز کردم....بلهههه...این کتاب هم نوشته همان آقای مستور است با همان توانایی در روایت داستانها ...داستانهای کوتاه پراکنده ای که به بهترین شکل ممکن به هم مرتبط میشوند و مانند یک فیلم سینمایی در ذهن مجسم میشوند.


+قبلا هم کتابهایی مثل ملت عشق این را به من آموخته بودند که از روی یک پنجم ابتدای کتاب، نباید آن را قضاوت کرد و باید به نویسنده فرصت داد تا چارچوبهای موردنظرش را در ذهن خواننده ایجاد کند.

 

+چقدر حیف میشد اگر هیچ وقت دیگر به سراغ این کتاب نمی آمدم.