صبح در حالی از خواب بیدار شدم که خواب های آشفته و غم انگیزی که دیشب میدیدم در ذهنم تداعی شد...بدنم خسته بود و هچنان سردرد و کمی دندان درد را تجربه میکردم...
دوست داشتم بخوابم اما نشد...به اصرار خواهرم از تختم جدا شدم، صبحانه ای با هم خوردیم و در حالی که به تمام کارهای نکرده ام فکر میکردم ، با بی حوصلگی به تختم برگشتم... تلاش بیهوده ای برای دوباره خوابیدن کردم و در نهایت ادامه"بیگانه" را خواندم...کتابی که میتوانم بگویم تا اینجا که خوانده ام فقط لفظ مزخرف برای توصیفش به ذهنم می آید اما میخواهم تمامش کنم و بدانم این آقای آلبر کامو چه چیزی برای گفتن دارد!
نیم ساعت بعد که از "بیگانه"بسیار نا امید شدم، به پیشنهاد دوستی، خواستم پادکست برنامه چهارشنبه کتاب باز را دانلود و گوش کنم که دیدم فیلم آن بخش مورد نظرم(صحبتهای جناب شکوری در رابطه با سکوت) را در صفحه اینستاگرامشان گذاشته اند و این فیلم حدودا ۴۰ دقیقه ای را دیدم...
چون مباحث مرتبط بود با چند پست قبل که درمورد سطحی شدن نوشتم، تصمیم گرفتم لینک آن را در وبلاگ قرار دهم.شاید شما هم دوست داشتید از اینجاببینید.
(من اپ اینستا را ندارم و از طریق سایت و سرچ در گوگل این صفحه و لینک را ارسال کردم، نمیدانم در گوشی شما باز میشود یا نه ! )
+و حالا که به اینجا آمدم و لطف دوستی را دیدم که در رابطه با سکوت ، چیزی برایم نوشته اند تعجب کردم...قبلا هم نوشته ام که بنظرم در جهان هیچ چیز اتفاقی نیست.