هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد....
پایان هر اتفاق شیرین ، دلتنگ و غصه دار میشوم...
اما ناگهان امیدی عظیم از گوشه قلبم سرریز میشود و سراسر قند میشود به جانم...شاید چیزی شبیه همان نور روشنِ پر از عشق که تجربه گران مرگ ِموقت تعریف میکردند...
این امید از آنجاست که میبینم در آغوش گرم "او" هستم...او هست...همیشه و همه جا... چه غم اگر یک اتفاق شیرین تمام شد در حالی که در برِ اصل ِ قند هستیم...
ماه مبارک تمام شد و "سی عید به یکباره از کف عالم رفت" اشک فراغش را ریختم و غصه هایم را خوردم اما حالا او را تنگ در آغوش گرفتم که :
چون تو با مایی نباشد هیچ غم