خرداد ماه بهم گفته بود که احتمالا از اینجا بره و گفته بود که هر کجا برم ابلاغتو برای خودم نگه داشتم و تو رو هم میبرم
امشب گفت که بطور قطعی از اینجا میرم و قراره برم فلان جا، ابلاغ تو رو هم میگیرم برای همونجا...پرسیدم مدرسه فنی حرفه ایه؟ گفت آره
و خدا میدونه چه غم بزرگ و سنگینی روی دلم نشست...از طرفی اصلا دلم نمیخواست بهش نه بگم و ازش جدا بشم چون از سال اول تا حالا همه اش با هم کار کردیم و توی مدرسه اش بودم و از طرفی اصلا نمیتونستم بپذیرم که برم مدرسه فنی حرفه ای تدریس کنم .... شب سختی بود... امیدوارم که خیر در پیش باشه...
برچسبها: مدرسه