هوای ابری و گرفته‌ی یکی از عصرهای سرد آذر ماه دلتنگم کرده بود و یادم افتاد یک هفته ای هست که کتاب دم دستی ندارم، تو این هفته دو تا کتاب خریدم اما خوندنشون از حوصله ام خارج بود و از هرکدوم فقط چند صفحه اول رو خوندم. کتاب دم دستی یعنی کتابی که "پناه" باشه و هر ساعت شبانه روز که خواستی از فکرها و خستگی ها و زندگی واقعی جدا بشی بری سراغش، کتابی که کشش داره و هر زمان وقتت خالی شد دلت بخواد بری ادامه اش رو بخونی ببینی چی میشه :)
با نیت پیدا کردن چنین کتابی "طاقچه" ی عزیزم رو باز کردم و در قسمت تخفیف های ۷۰ درصدی کتابی با عنوان" یک روز قشنگ بارانی" دیدم ... اسمش که جذاب بود، نویسنده اریک امانوئل اشمیت بود که نمیشناختم اما ۴ستاره از پنچ ستاره داشت و بعد از خوندن چندتا از نظرات ملت در نهایت تصمیم گرفتم بخرمش :)
کتابی بسیار جذاب شامل پنج داستان کوتاه درمورد پنج زن ... با وجود اینکه داستانها کوتاه بودن اما خیلی مفصل به جزئیاتی از افکار درونی زنان پرداخته بود و همگی پایان های غیرمنتظره و جالب داشتن.

+ اگر دنبال یه کتاب خوب و سرگرم کننده هستید که نهایتا یک هفته ای خوندنش تموم بشه، این کتاب رو پیشنهاد می کنم.

++ درمورد نویسنده سرچ کردم، ظاهرا دکترای فلسفه داره و فرانسوی هست. تعدادی هم نمایشنامه داره که توی طاقچه دیدم و تقریبا همه شون مورد رضایت مخاطب ها بودن. مشتاقم بیشتر ازش بخونم :)

+++راستی نگاه شما چطوره؟ روزهای ابری و بارونی رو قشنگ میدونید یا مزخرف و‌ حوصله سر بر؟