درست این روزها که بی قرارم و صبرم لبریز شده و خوب نیستم باید جلوی ن حفظ ظاهر کنم و ناراحتش نکنم...
+دلم میخواد پاشم برم اردبیل یه ساعت ببینمش و برگردم اما...
+یه دیوونه بازی هایی بود که اون سالها بی پروا انجامشون میدادم اما حالا بیش از خودم به ن فکر میکنم و اینکه هر عمل من چه موجی رو در زندگیش ایجاد میکنه...