سطح عجیبی از انرژی ِ ناکارآمد رو احساس میکنم که باعث شده با وجود خستگی زیاد نتونم بخوابم! امشب توی کافه هم فقط یک سوم فنجون اسپرسو رو خوردم و فکر نمیکنم بخاطر اون باشه .

+دکتر خ رو دیدم، مثل همیشه چندتا کتاب هدیه اورده بود با یک پاور بانک و یک قلم نوری که مال خودش بوده اما استفاده نکرده. و در نهایت گفت دستتو بیار، دستمو به سمتش گرفتم و یک دستبند دستم کرد...گفت اینو چندسال پیش از چین خریدم و هیچوقت دلم نیومده بود به کسی بدمش تاحالا که مال تو شد